شعر
01 آبان 1395 توسط زهراداودی
بر روی ضریحت گره بسیار زیاد است
بر دامن تو دست گرفتار زیاد است
پشتِ درِ هر خانه طلبکار زیاد و
پشتِ درِ این خانه بدهکار زیاد است
از شوقِ به لب داشتن تربت تان است
در شهر اگر عاجز و بیمار زیاد است
از دور سلامت دهم و شکوه نگویم
در راه تو مشتاقِ سزاوار زیاد است
حسرت به دلم ماند و به دوشم نسپردند
در هیئتِ عشقِ تو علمدار زیاد است
پای غم تو محتشم و دعبل و مقبل
خواندند و نوشتند ولی کار زیاد است
ای کاش که ما پیرو مقصود تو باشیم
اطراف تو مداح و عزادار زیاد است
گفتی که تعارف نکنی در صف محشر
هنگام شفاعت شده، بردار، زیاد است
کــانــال زیرسایه ی خورشید