نکات اخلاقی
????????????????????????????????
فرعون پادشاه مصر
ادعای خدایی می کرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه
خوشه انگوری به او داد و گفت:
اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت.
شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
فرعون پرسید کیستی؟
ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت:
خاک بر سر خدایی که نمی داند
پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند
و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت:
من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا
را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت
ادعای خدایی می کنی؟
پس شیطان عازم رفتن شد که
فرعون گفت:
چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
شیطان پاسخ داد:
زیرا می دانستم که از نسل او
همانند تو به وجود می آید.
????????????????????????????????